شعر احمد بابایی در مدح شیخ شهید شیعیان عربستان
دوشنبه۱۴/۱۰/۱۳۹۴
تر شد از موج خبر، چشم همه، ساحلها
حبس هرگز نشود کشتی خون، در گِلها
سربهدارند در این قافله، دریادلها...!
ناله را وقت، فراخ است، به خود برگردیم
باز تنهاست «محمد»، به اُحُد برگردیم.......
***
گر به دندان سعودی، جگر آید، بهتر
بالش نیزه اگر زیر سر آید، بهتر
رجز از سینه صدچاک برآید، بهتر!
دار بر دوش، کِشد پشت سرش حیرت را
معنی تازه دهد شیخ نمر، غیرت را
***
آه، ای شیخ! زمان را سپسی داده خدا
از شهادت، به تو تازه نفسی داده خدا
مرگ نمرود به دست مگسی داده خدا!
شفق قتل تو گوید ز شبِ صدها ایل
میچکد خون تو از کنج لب اسرائیل
***
رعد و برقیم و جنونباور و مرگآگاهیم
امت واحده و قوم شهادت خواهیم
سنی و شیعه، نمک خوردهٔ روح اللهیم
سربهداری، نمک سفرهٔ بیداری شد
خون زهراست که در رگ ما جاری شد
***
خون مظلوم، «گواه» است، شهادت این است
حج ما بر سرِ نیزه ست، عبادت این است
بکُشید امت حق را که سعادت این است
خاک پای شهدا، تاج شرف خواهد شد
برکت خون «نمر»، مکه، نجف خواهد شد
***
وقت آن است حجاز از جگرش آه کشد
از قطیف، آه کشد، تا به یمن راه کشد
یوسف فاطمه، بیرون ز دل چاه کشد
سنی و شیعه کند آنچه دل احمد خواست
«امت واحده از شرق به پا خواهد خاست»
***
از یمن تا به منا، خاک سیاهید شما
انتقام، آتش غیرت شده، «کاهید» شما
«کدخدا»، چاهکن است ته چاهیدشما
سنی وشیعه،به تکفیر حریفیم همه
از یمن تا به دمشق،اهل قطیفیم همه
- ۹۴/۱۰/۱۴
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.