شعر علی معلم در وصف مقام معظم رهبری
جمعه19/10/1393
استاد علی معلم دامغانی از شاعران به نام ومعاصر کشورمان است که در سبک های آئینی ومناسبتی اشعار فراوانی را سروده وبه عرصه ادبیات فاخر ایران زمین افزوده است.شعری که در ادامه آورده می شود از سروده های استاد در وصف حضرت آقا مقام عظمی ولایت امام خامنه ای است.وی در شرح سرودن این شعر چنین می گوید:
امام(قدس سرّه) بر سریر اقتدار بود و رهبر زمرة حضور. آقا رئیسجمهور بود و مثل همیشه بنا به سرشت خدای آفریده دو معنی را تحت حمایت و هدایت داشت؛ دو مورد آسمانی. لیکن یکی آنچنان والا که دیگری ظل آن هم نمیشایست. لیکن به عنایت نبی اکرم(ص) و شرط قرآن این جماعت نیز مقبول واقع شدند.
آقا علمدار اشاعه و رشد فرهنگ قرآنی و شعر پارسی بود و این معنی هنوز هم و تا هر جا که خدا بخواهد در انحصار ایشان است. این شعر را در ایامی که استاد اوستا، آقای ستوده، گلشن کردستانی و محمود شاهرخی زنده بودند و استاد سبزواری و مشفق کاشانی(که عمرشان دراز باد) حضور داشتند تقدیم ایشان کردم. به تواضع سیادت، فرمودند: شایستة رهبر است، به ایشان تقدیم شود. بایگانی شد تا امروز که رهبر خود ایشان است. من از حرف خود برنگشتهام تا ایشان چه میفرمایند.
پیروان خط امام ورهبری بایستی بدانند وقتی سخن از کرامات شخص حضرت آقا به میان می آید،تنها این کلمات نیستند که وصف کمالات می کنند بلکه بهنظر این حقیر عنایات حضرت ولی عصر(عج)نیز شامل حال وی است که اکنون از ایشان مدیری مدبر ورهبری قابل ستایش در نزد سیاسیتمداران جهان وملت های آزاده عرضه کرده است.وقتی که در عرصه بین الملل صحبت از حضرت آقا است،احترام ویژه ای به ایشان قائل هستند،واین را در نزد دشمنان ایران وایرانی نیز می توان مشاهده کرد.
ای شیخ زمان و پیر عالم
مولای جهان و میر عالم...
استاد و حکیم و شیخ مطلق
علامه کل و حجت الحق
مفتاح خزائن و مسائل
مصباح یقین ابوالفضائل
آئینه صولت حسینی(ع)
سامان ده دولت خمینی
سبط صفی و سلیل آگاه
یعنی خلف و خلیفه الله
هم شیخ قبیله در نسب تو
هم سید ما به ماکسب تو
آنی که یگانهای جهان را
زی اهل نظر مِهی مهان را
صاحب نظری و بینظیری
هم خادم قوم هم امیری
فرزانهفری قویم پویی
ایثارگری کریم خویی
هم وام نهای به هر چه داری
هم خام نهای به پخته کاری
آنی که ندارم آن بصارت
تا گنج گهر کنم نثارت
ای قُدوه اهل فضل و بینش
مصنوع شریف آفرینش
فالی زدم از پی حکایت
زیر و بم او چو نی شکایت
ای میر زمان و پیر ما تو
در واقعه دستگیر ما تو
گر جذبه پیر اگر حمیدیم
خود پیر تویی و ما مریدیم
در حضرت تو بهانهجو ما
پشمینه قبای تندخو ما
گر زانکه سفر نکرده بودیم
از دیده عَبر نکرده بودیم
در محضر رأفتت به غایت
میرفت ز ما سه تن شکایت
لیکن نه چنان نبهره رائیم
کاین راست به کج روی سرائیم
زین است که راه کژ نپوییم
در پرده راستی بموئیم
زین درد به همرهی بنالیم
گر زانکه امان دهی بنالیم
- ۹۳/۱۰/۱۹
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.