اداره کتابخانه های عمومی شهرستان شبستر

کلیه حقوق مادی ومعنوی این سایت متعلق به اداره کتابخانه های عمومی شهرستان شبستر می باشد.

اداره کتابخانه های عمومی شهرستان شبستر

کلیه حقوق مادی ومعنوی این سایت متعلق به اداره کتابخانه های عمومی شهرستان شبستر می باشد.

اداره کتابخانه های عمومی شهرستان شبستر

وبسایت اداره کتابخانه های عمومی شهرستان شبستر به عنوان سایت رسمی اداره وظیفه نشر اخبار واطلاعات کتابخانه های عمومی شهرستان شبستر ، حوزه نشر وانتشارات،برگزاری همایش های مختلف علمی وفرهنگی،اخبار استان در حوزه کتاب وکتابخانه،وهمچنین اخبار منتشره از سوی نهاد کتابخانه های عمومی کشور را بر عهده دارد.این وبسایت تحت نظارت اداره کل استان بوده واخبار واطلاعات درج شده در آن مستدل وقابل ارائه می باشد.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
کلمات کلیدی

ماهی ها پرواز می کنند!!!!

اداره کتابخانه های عمومی شهرستان شبستر | پنجشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۹ ب.ظ

2آذرماه96

با هم بخوانیم

«ماهی‌ها پرواز می‌کنند» داستان بنده‌ای است که در سفر حج هم بند دل از دنیا نگسسته است و به هوای پاسخ به نیازهای حرفه‌ای و برآوردن انگیزه‌های مادی و زمینی به این سفر معنوی می‌نگرد، اما در نهایت مجذوب روح آسمانی این سفر می‌شود.

«ماهی‌ها پرواز می‌کنند» یک سفرنامۀ حج است که در ۱۴ فصل یا به تعبیر خودِ کتاب، در ۱۴ شوط، نوشته شده است. نکتۀ شایان‌توجه دربارة شیوۀ روایت این اثر، آن است که با زاویۀ دوم‌شخص و خطاب به خود نویسنده، بیان شده و گویی نویسنده و مخاطب اثر یک نفر است که دارد خاطراتش را مرور می‌کند و سفرنامه را برای خودش می‌نویسد.

ماجرا، داستان دختر معماری است که به سفر حج رفته و تنها به‌دنبال ویژگی‌های معماری اسلامی می‌گردد، اما در طول این سفر زمینی، درگیر سفری ذهنی و معنوی نیز می‌شود که جذابیت‌های متفاوتی برای او -و البته برای خوانندۀ اثر- ایجاد می‌کند.

در فرازی از کتاب می‌خوانیم: «هنوز هم داشتی با خودت گیج می‌زدی که آن سفر ناگهانی چه باری برایت داشته است. هنوز هم دلت مثل جوجه‌گنجشکی که از میان درختان بهشت افتاده بود کف خیابان، می‌تپید. قلب گنجشک مثل ویبرة تلفنت در کف دستت می‌تپید و می‌تپید تا اینکه انگار تماس برای همیشه قطع شد و قلب از ویبره افتاد».

«هر چه اعتراض می‌کنی و می‌گویی کجا می‌بردنت، کسی جوابت را نمی‌دهد، نمی‌دانی به عمد حرف نمی‌زنند و یا واقعاً فارسی بلد نیستند. هزار جور فکر و خیال می‌آید کنج ذهنت... لابد باید دیوانه‌ترین دختر جهان باشی که با دیدن تابلوی اداره پلیس و دستگیر شدنت خوشحال شوی. لااقل مطمئن شده‌ای که مثل آدم‌رباهای تهران، دزدی در لباس پلیس نیستند... یک برگه می‌گذارند جلویت و با توپ و تشر حالیت می‌کنند پُرَش می‌کنی. دوربینت را هم می‌برند و کیفت را هم می‌گردند. با بیرون ریختن رژ، ریمل و ادکلن لابد فکر می‌کنند به یک فروشگاه لوازم آرایش دستبرد زده‌ای...»

  • اداره کتابخانه های عمومی شهرستان شبستر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.